عیسی امنخانی، پژوهشگر ادبی گفت: نقد زبان هنجاری
انسان مدرناست. انسان مدرن با این زبان و این نوع نگاه به جهان مینگرد، آن را ارزیابی و تبیین میکند. به همین دلیل، نقد میتواند همزمان به مسائل اجتماعی، زیباییشناختی و دیگر حوزهها توجه کند.
سرویس ادبیات
خبرگزاری کتاب ایران(
ایبنا) - مرضیه نگهبان مروی:نقد ادبی در ایران، از دیرباز تاکنون، همواره در کشاکش سنت و مدرنیته قرار داشته است. آثار شاعران کلاسیک مانند حافظ، مولانا و فردوسی که گنجینهای بیبدیل از فرهنگ و ادب پارسیاند، اغلب با نگاهی ستایشگرایانه و گاه تقدسآمیز بررسی شدهاند؛ نگاهی که گاه مانع از نقد بیطرفانه و عمیق این آثار شده است. در مقابل، با ورود به عصر مدرن و ظهور فضای مجازی، نقد ادبی چهرهای تازه یافته و به ابزاری فراگیر برای ارزیابی جهان تبدیل شده است. در راستای تبیین همین امر، گفتو گویی با عیسی امن خانی داشتهایم.
عیسی امنخانی، استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی در دانشکده علوم انسانی دانشگاه گلستان، دانشآموخته دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه شهید بهشتی است. او همچنین رئیس کتابخانه مرکزی و اسناد این دانشگاه است. امنخانی در حوزه نقد ادبی، تاریخ ادبیات و مطالعات بینرشتهای فعالیت دارد و آثاری چون مقالات تحلیلی درباره شاعران کلاسیک و معاصر و بررسی نظریههای ادبی منتشر کرده است. از جمله علایق پژوهشی او میتوان به سبکشناسی، اسطورهشناسی و تأثیر فلسفه معاصر بر ادبیات پارسی اشاره کرد. او با نگاهی انتقادی و نوآورانه، به ترویج نقد مدرن در میان دانشجویان و پژوهشگران ادبیات میپردازد.
این مصاحبه تفصیلی تلاش دارد تا چالشهای نقد آثار کلاسیک را در روزگار معاصر بررسی کند، توصیههایی کاربردی به دانشجویان تازهکار ارائه دهد، نقش فناوری در تحول این حوزه را بکاود و افقی از آینده نقد ادبی ترسیم کند. با ما همراه باشید.
به نظر شما بزرگترین چالش در نقد آثار کلاسیک فارسی (مثل حافظ، مولوی یا فردوسی) چیست؟ آنچه مشخص است، هیچ چیز نباید فراتر از نقد قرار گیرد؛ فرقی نمیکند این موضوع مربوط به شاعران گذشته مانند مولانا، حافظ و فردوسی باشد یا شاعران معاصر. اما در دوره معاصر، بهویژه در زمان حال، یک چالش بزرگ وجود دارد و آن هم نوعی نقدگریزی نسبت به شاعران کلاسیک است که ریشه در تسلط یک ایدئولوژی خاص بر ذهن و زبان نخبگان این دوره دارد. این ایدئولوژی معمولاً نگاهی تقدسگرایانه به گذشته دارد؛ چه این گذشته تاریخی باشد و چه به شخصیتهای تاریخی مربوط شود. این نگاه باعث میشود کسانی که از این منظر به موضوع مینگرند، گذشته را بسیار بزرگ و درخشان ببینند و همین دیدگاه در نهایت مانع از آن میشود که فرد بتواند یا بخواهد شاعرانی چون سعدی، حافظ و مولانا را نقد کند.
برای روشنتر شدن بحث، مثالی میزنم. وقتی به آثار آخوندزاده نگاه میکنیم، بهویژه در دوره اول زندگیاش که هنوز تعلق خاطر چندانی به ناسیونالیسم ندارد و او را میتوان روشنفکری با گرایشهای لیبرال دانست، میبینیم که بهراحتی هم مولانا را نقد میکند و هم حافظ را و تقریباً تمام شخصیتهای کلاسیک را مورد بررسی انتقادی قرار میدهد. اما در مقابل، وقتی به بزرگانی چون فروزانفر، قزوینی یا حتی زرینکوب نگاه میکنیم، میبینیم که این افراد بهتفصیل درباره حافظ، سعدی و مولانا نوشتهاند، ولی حجم مطالب انتقادی در آثارشان بسیار کمرنگتر از نوشتههای کسانی چون آخوندزاده یا علی دشتی است. دلیل این تفاوت آن است که این بزرگان تحت تأثیر جهتگیری ایدئولوژیک خود، که اغلب ناسیونالیستی بود، یا تمایلی به نقد گذشتگان نداشتند یا ترجیح میدادند بهجای نگاهی انتقادی، با دیدی ستایشگرایانه و غیرانتقادی به این شاعران بنگرند. آنها بیش از آنکه بخواهند ناقد این شاعران باشند، در پی معرفی و ستایش آنها بودند.
به دانشجویان تازهکار در نقد ادبی چه توصیهای دارید؟ از کجا باید شروع کنند؟
به دانشجویان تازهکار در نقد ادبی چند توصیه دارم. نخست اینکه باید توجه کنند نقد صرفاً یک موضوع ادبی نیست، بلکه زبانی هنجاری در دنیای مدرن به شمار میرود. اگر به تاریخ ایران نگاه کنیم، از آغاز دوران پس از اسلام، یعنی زمانی که ایرانیان شروع به سرودن شعر یا نوشتن درباره شعر کردند تا دوره مشروطه، زبان غالب، زبان مدح یا هجو بود. شاعران معمولاً یا ستایش میکردند یا هجو میسرودند. اما از دوره معاصر، بهویژه از زمان مشروطه به بعد، زبان نقد بهتدریج جای اینها را میگیرد و به یک هنجار تبدیل میشود. این نکته نهتنها در حوزه ادبیات، بلکه بهطور کلی در زندگی
انسان مدرنصدق میکند. به بیان دیگر، زبان نقد، زبان هنجاری انسان معاصر است.
بنابراین، دانشجویان باید دو نکته را بپذیرند: اول اینکه نقد صرفاً شاخهای از حوزه ادبی نیست، بلکه زبانی هنجاری و فراگیر در دنیای امروز است؛ دوم اینکه در مواجهه با هر موضوع یا شخصیتی، باید با این زبان برخورد کنند. اما نکته مهمتر این است که برای نقد کردن، تنها داشتن دانش ادبی صوری کافی نیست؛ بلکه نیازمند نگاهی عمیقتر و گستردهتر است که فراتر از چارچوبهای صرفاً ادبی عمل کند.
برای مثال، ما به دانش تاریخی نیاز داریم. امروزه بهراحتی میتوانیم شاعرانی مانند هوشنگ ابتهاج یا نیما را به خاطر رویکردهای چپگرایانهشان نقد یا داوری کنیم. اما نقد صرفاً به معنای داوری ساده نیست. نقد فرآیندی جدیتر است و به لایههای عمیقتری نفوذ میکند. مثلاً پیش از داوری، این پرسش را مطرح میکند: چرا بخش بزرگی از نخبگان ادبی در آن دوره گرایش به چپ یا مارکسیسم داشتند؟ ابتهاج، شفیعی کدکنی، نیما و دیگران از این دستهاند. نقد فقط این نیست که بگوییم از اثری خوشمان آمده یا نه، یا چون ابتهاج تعلقات چپگرایانه داشته، باید او را کنار بگذاریم. نقد دشوارتر از اینهاست. کار سخت منتقد این است که بتواند به این پرسش پاسخ دهد: چه عواملی باعث شد گروهی از شاعران در یک دوره خاص چنین دیدگاهی را بپذیرند؟ به همین دلیل، نقد کار پیچیدهای است و علاوه بر دانش ادبی، نیازمند دانش گسترده تاریخی و اجتماعی نیز هست. توصیهام به دانشجویان این است که تا زمانی که به این دانش مجهز نشدهاند، با احتیاط نقد کنند. نمیگویم نقد نکنند، چون انسان ناگزیر از داوری است، اما این کار را با دقت و احتیاط انجام دهند.
رایجترین اشتباهاتی که دانشجویان در نقد ادبی مرتکب میشوند چیست؟ یکی از رایجترین اشتباهاتی که دانشجویان، بهویژه امروزه، مرتکب میشوند این است که تصور میکنند برای نقد حتماً باید یک بنیاد نظری مشخص داشته باشند. این موضوع بهخصوص در میان ادبیاتیها زیاد دیده میشود. مثلاً وقتی کتابی را نقد میکنید یا درباره چیزی با نگاهی انتقادی صحبت میکنید، میپرسند: «بنیاد نظری کارتان چیست؟» منظورشان نظریههای ادبی رایج امروزی مثل رویکرد فرویدی، مارکسیستی یا نظریههای مشابه است. اما این تصور اشتباه است که اگر نقد فاقد این بنیادهای نظری باشد، ارزش خود را از دست میدهد. چنین چیزی درست نیست.
نقد میتواند مبانی بسیار متنوعی داشته باشد. مثلاً ممکن است بر پایه باورهای کلامیباشد؛ یعنی شما از منظر باورهای کلامییا فقهی خودتان نقد کنید. یا ممکن است بنیادهای ایدئولوژیک داشته باشد و بر اساس اصول ایدئولوژیک شما شکل بگیرد. این به آن معنا نیست که نقد حتماً باید بر اساس چند نظریه مشخص و متداول باشد. خیر، چنین الزامیوجود ندارد. باید حساب این دو را از هم جدا کرد. نقد میتواند بر پایه نظریه باشد، اما این تنها یکی از مبانی ممکن است و به این معنا نیست که بدون نظریه نمیتوان نقد کرد.
حتی میخواهم بگویم، شاید کمیاغراقآمیز به نظر بیاید، اما ایمان بیشازحد به نظریهها گاهی فضای نقد را محدود میکند. نظریهها شما را در چارچوبی قرار میدهند که ممکن است رویکرد انتقادیتان را تضعیف کند. زیرا نقد وقتی در چارچوبهای سفتوسخت قرار میگیرد، معمولاً نمیتواند به نتایج درخشان و خلاقانهای برسد.
تأثیر فناوری و فضای مجازی (مثل شبکههای اجتماعی) بر نقد ادبی و تولید آثار ادبی را چگونه ارزیابی میکنید؟
بررسی تأثیر فناوری بر نقد ادبی کار دشواری است. از یک سو، فناوری ممکن است به شکوفایی نقد کمک کرده باشد. در گذشته، به دلیل نبود فضای مجازی، نقد عمدتاً به صورت مکتوب بود و باید از فرایند چاپ عبور میکرد. اینکه نقدی مورد استقبال قرار میگرفت یا نه، به سختی مشخص میشد و این فرایند بسیار زمانبر بود. اما امروزه، فضای مجازی به هر فرد این امکان را میدهد که خود به یک رسانه تبدیل شود. شما بهراحتی میتوانید گروهی یا کانالی در فضای مجازی ایجاد کنید، آثار انتقادی خود را منتشر کنید و بدون نیاز به انتظار برای فرایند داوری و چاپ، آنها را بلافاصله در دسترس قرار دهید. مثلاً به محض اینکه کتابی مانند آثار دکتر شفیعی کدکنی منتشر میشود، میتوانید پس از خواندن آن، نقد خود را بنویسید و به سرعت پخش کنید. در گذشته چنین امکانی نبود. خودم به یاد دارم وقتی مقالهای در نقد کتابی از دکتر شفیعی نوشته بودم، مدتها دستم مانده بود و نمیدانستم کجا باید چاپش کنم. آن زمان این کار دشوار بود، اما امروزه بسیار ساده شده است.
با این حال، جنبه دیگری هم وجود دارد. این امکان ممکن است مشکلاتی ایجاد کند و فکر میکنم چنین جریانی هم در حال شکلگیری است. امروزه هر کسی میتواند کانالی راهاندازی کند و بدون داشتن دانش اولیه نقد یا آگاهی از مقدمات آن، شروع به نوشتن کند. در گذشته، نقدهای مکتوب پیش از چاپ توسط داورانی زبده بررسی میشدند و خوب و بد از هم جدا میشد. اما حالا چنین فیلتری وجود ندارد. هر چیزی که نوشته میشود، بدون گذشتن از نظر داوران، منتشر و پخش میشود. این وضعیت ممکن است فضایی را به وجود آورده باشد که با انبوهی از یادداشتهای تلگرامییا مجازی مواجه شویم که بسیاری از نویسندگانشان فاقد دانش لازماند یا متنهایشان از دقت و اعتبار کافی برخوردار نیستند.
با این حال، این به معنای آن نیست که باید جلوی فضای مجازی را بست. خیر، این پدیده اجتنابناپذیر است. به نظرم کمکهایی که فضای مجازی به نقد میکند، ارزشمندتر از آن است که بخواهیم آن را حذف کنیم. فوایدش بر معایبش میچربد و بهتر است به جای بستن این فضا، از ظرفیتهای آن بهره ببریم.
به نظر شما نقد ادبی در آینده به چه سمتی حرکت خواهد کرد؟ در پاسخ به این سؤال که نقد در آینده، مثلاً در سال ۱۴۰۸، به چه مسیری باید برود، میخواهم بگویم که اصولاً نباید برای نقد «باید» و «نباید» تعیین کرد. نقد باید مستقل باشد و در هر دورهای با توجه به مقتضیات زمان خود پیش برود. ممکن است در یک دوره، مسائل اجتماعی پررنگتر شوند و در دورهای دیگر، جنبههای زیباییشناختی بیشتر مورد توجه قرار گیرند. نیازی نیست بگوییم نقد باید صرفاً به یک حوزه خاص محدود شود یا میتواند به همه مسائل ورود کند. همانطور که پیشتر گفتم، نقد زبان هنجاری
انسان مدرناست. انسان مدرن با این زبان و این نوع نگاه به جهان مینگرد، آن را ارزیابی میکند و تبیین مینماید. به همین دلیل، نقد میتواند همزمان به مسائل اجتماعی، زیباییشناختی و دیگر حوزهها توجه کند. هیچ «بایدی» برای آن وجود ندارد و هیچ انتخاب «این یا آن» هم در کار نیست؛ نقد میتواند به همه این جنبهها به طور همزمان بپردازد.
خراسانرضوی- «پردیس کتاب» مشهد برآمده از دغدغه فرهنگی یک خانواده کتابدوست و حاصل فعالیت یک کتابفروشی قدیمیاست که حالا پاتوق کتابخوانان شده است.
سرویس استانهای
خبرگزاری کتاب ایران(
ایبنا) - لیلا نوعی:در حال قدم زدن در خیابان دانشگاه مشهد، مرکز و راسته بازار کتابفروشیهای قدیمیشهر بودم که جملهای پشت ویترین یکی از مغازهها مرا جذب کرد؛ «وقتی نگاهی به یک کتاب میاندازی انگار که صدایی از شخص دیگری میشنوی. شخصی که شاید ۱۰۰۰ سال پیش این دنیا را ترک کرده باشد. کتاب خواندن؛ سفر از طریق زمان است».
جمله از «کارل ساگان» اخترشناس عضو ناسا بود و مرا یاد تمام کتابهایی انداخت که در این سالها هنگام خواندنشان از زمین جدا شده بودم و روحم پرواز کرده بود. شاید این حرف را فقط کسانی درک کنند که عاشق مطالعه باشند؛ اهالی کتاب و کتابخوانی. کسانی که با خواندن یک کتاب دنیایشان تغییر کرده باشد. کسانی که در میان قفسههای کتاب پرسه میزنند، زمان از دستشان در میرود و به نوعی با کتاب زندگی میکنند.
این مسیر برای کتابدوستان مشهد و حتی کشور همیشه یادآور خرید کتاب و کتابفروشان قدیمیبوده است. کتابفروشیهای قلم، فلسطین، زوار، آبان، بهنشر، مروج و خیلیهای دیگری که طی این سالها البته کرکرههایشان پایین آمده است. اما در این بین «انتشارات امام و حاجآقای رجبزاده» همیشه حال و هوای دیگری داشت است. به همت خانواده کتابدوست رجبزاده نه تنها چراغ انتشارات امام در چهارراه دکتری خیابان دانشگاه مشهد همچنان روشن است بلکه دو پردیس کتاب نیز در این شهر قد علم کردند.
ناخوداگاه به سمت پردیس کتاب مرکزی که در نزدیکی همان راسته خیابان دانشگاه و در سهراه ادبیات که به نوعی چهارراه فرهنگی و کتابی شهر است، رفتم. راستش را بخواهید دوران نوجوانی ما پردیس کتابی در مشهد وجود نداشت و ما همیشه در حسرت آن بودیم. فقط اسم پردیس کتاب در پایتخت را شنیده بودیم و دلمان برایش قنج میرفت.
اولین پردیس کتاب مشهد در سال ۱۳۹۵ به همت حاجآقا رجبزاده و فرزندش علی رجبزاده که سابقه سالهای فعالیت در انتشارات امام مشهد را داشتند، با مساحت تقریبی هزار متر در دو طبقه افتتاح شد، آن سال هیاهویی میان علاقهمندان این حوزه به پا شد و حسابی از این کار استقبال کردند. این فروشگاه بزرگ، در چهارراه فرهنگی مشهد، جایی که قلب فرهنگی شهر میتپد، واقع شده است.
این موقعیت به آن معناست که پردیس کتاب در مکانی قرار دارد که دسترسی آسان برای همه وجود دارد و همزمان در محلهای قرار گرفته که از فرهنگ و هنر مشهد چیزی کم ندارد. در نزدیکی این مکان، امکانات فرهنگی دیگری مانند دانشکده قدیم ادبیات مشهد و جهاددانشگاهی فعلی، پردیس سینمایی هویزه، گالریهای هنری، کافهکتابها، کافیشاپهای فرهنگی و حتی سالنهای تئاتر کوچک نیز وجود دارند که به فضای فرهنگی شهر رنگ و روح تازهای میدهند و این قسمت از شهر را به صورتی متمایز از سایر شهر کرده است.
رجبزاده نیاز نسل جوان را میدانست. همانطور که در یکی از مصاحبههایش در خصوص افتتاح پردیس کتاب گفته است: «دغدغه ما این بود که مردم به کتابهایی که هنوز در مشهد عرضه نشدند دسترسی آسان داشته باشند و در فضایی صمیمیبه کتاب خواندن بپردازند.»
از پلههای این مجتمع بالا رفتم. هر طبقه یک دنیای متفاوت دارد. در طبقه همکف، مردم در میان کتابهای فلسفه، روانشناسی، تاریخ، و علوم اجتماعی غرق شدهاند. این بخش از فروشگاه به گونهای طراحی شده که فضای باز و راحتی برای گپ و گفتوگو فراهم کند. در طبقه دوم، از کتابهای موسیقی گرفته تا لوازم هنری و آثار مربوط به هنرهای تجسمیپیدا میشود. این طبقه برای کسانی که به دنیای هنر علاقه دارند، بهشت است. طبقه سوم اما دنیای دیگری است. اینجا برای کودکان و نوجوانان است. کتابهای تصویری، داستانهای کودکانه، و لوازمالتحریر رنگارنگ به همراه بازیهای آموزشی باعث میشود این طبقه هم برای والدین و هم برای بچهها جذاب باشد.
با یکی از کارکنان پردیس کتاب سلام و احوالپرسی کردم و از او خواستم کمیدرباره کار کردن در پردیس کتاب برایم بگوید. او در ابتدای صحبتش گفت: شاید برایتان جالب باشد که این فروشگاه در محل منزل مسکونی رضا رجبزاده تأسیس شده است و ادامه داد: آقای رجبزاده با اینکه همواره در حوزه نشر فعال بودند، اما تصمیم گرفتند یک فضای عمومیو فرهنگی در قلب شهر ایجاد کنند. جایی که نه تنها مردم برای خرید کتاب بیایند، بلکه بتوانند در آن فضا وقت بگذرانند و از بودن در میان کتابها لذت ببرند. پردیس کتاب مثل یک مرکز فرهنگی است.
او ادامه داد: روزهایی که شلوغ میشود، احساس میکنم اینجا بیشتر از یک فروشگاه است. مردم میآیند، کتابها را ورق میزنند، در گوشهای مینشینند، گاهی حتی با هم گپ میزنند و در مورد کتابها، نویسندگان و موضوعات مختلف صحبت میکنند. در این فضا، کتاب بهانهای برای ایجاد ارتباط میان انسانها است.
خلاصه که پردیس کتاب مرکزی پاتوق ثابت اهالی کتاب در مرکز شهر شد و به دلیل همین استقبال مدیریت پردیس کتاب را مجاب کرده تا شعبه دوم خود را در غرب مشهد و بلوار وکیلآباد نیز افتتاح کند.
پردیس کتاب مرکزی علاوه بر عرضه انواع کتاب، کالای فرهنگی، لوازم التحریر و محصولات مرتبط دیگر، برنامههای کتابمحور ثابتی نیز دارد؛ جمعههای پردیسکتاب با برپایی جلسات نقد و بررسی آثار فاخر و استقبال علاقمندان و دوشنبههای پردیسکتاب با موضوع مروری بر ادبیات داستانی جهان به همراه خوانش داستان از مهمترین برنامههای شاخص این این مجموعه فرهنگی است.
در میان این همه لذت و کشف، احساس میکنم که پردیس کتاب مشهد در سه راه ادبیات، بین ابن سینای ۴ و ۶ واقعاً به چیزی که در ذهنمان از یک فروشگاه کتاب انتظار داشتیم، تبدیل شده است.
در دنیایی که از طریق پیشرفتهای فناوری به سرعت در حال تکامل است، هوش مصنوعی در خط مقدم تغییرات دگرگونکننده قرار دارد. در قلب این انقلاب، دستیاران هوشمند، همراهان دیجیتالی قرار دارند که برای سادهسازی تعاملات ما با فناوری و بهبود روشی که ما در زندگی روزمره خود انجام میدهیم، طراحی شدهاند. از راهروهای شلوغ دفاتر شرکتها تا گوشههای دنج خانههای ما، این کمکهای مجهز به هوش مصنوعی به تدریج ضروری میشوند و آیندهای را نوید میدهند که در آن راحتی و کارایی نه تنها خواستهها، بلکه واقعیتهای اجتنابناپذیر هستند.
دستیارهای هوشمند تجسم ادغام هوش مصنوعی پیشرفته با رابطهای کاربرپسند هستند و به افرادی که حداقل تخصص فنی دارند نیز اجازه میدهند تا از پتانسیل خود استفاده کنند. آنها نشان دهنده یک جهش قابلتوجه در تکامل هوش مصنوعی هستند که بر اساس دههها تحقیق برای ارائه تجربیات شخصی سازی شده که نیازها، ترجیحات و روالهای فردی را برآورده میکند، ساخته شده است. همانطور که در آستانه این تغییر پارادایم فناوری هستیم، درک این موضوع ضروری است که چگونه این دستیاران مجازی در تار و پود زندگی روزمره ما ادغام میشوند و نحوه زندگی، کار و تعامل ما با دنیای اطرافمان را تغییر میدهند.
جذابیت دستیارهای هوشمند در توانایی آنها برای پیش بینی نیازهای ما و ارائه راه حلها قبل از اینکه حتی آنها را ابراز کنیم، نهفته است. آنها نه تنها قادرند به دستورات پاسخ دهند، بلکه در طول زمان یاد میگیرند تا تعاملات پیچیده و شخصی سازی شدهای را ارائه دهند. این باعث میشود که آنها اساساً با فناوری سالهای گذشته متفاوت باشند و آنها را بهعنوان شرکای فعال به جای ابزارهای واکنشگرا قرار دهد. با هر تعاملی، آنها بینشهایی به دست میآورند، تطبیق مییابند و تکامل مییابند، و آنها را به یک دارایی ضروری در پیمایش در پیچیدگیهای زندگی مدرن تبدیل میکنند.
ادغام هوش مصنوعی در روال روزانه ما اغلب حس شگفتی را به همراه دارد. تصور کنید که با تکان دادن ملایم دستیار هوشمندتان از خواب بیدار میشوید، لیست پخش صبح مورد علاقه شما که آهنگ روز را تنظیم میکند، یا همراه مجازی شما در حین نوشیدن قهوه صبحگاهی، کارهای مهم را به شما یادآوری میکند. این سناریوها دیگر محدود به قلمروهای علمیتخیلی نیستند. آنها واقعیت امروزی هستند و نحوه مدیریت مسئولیتهای شخصی و حرفهای خود را تغییر میدهند. هوش مصنوعی به خودکارسازی کارهای روزمره کمک میکند و به ما این امکان را میدهد که روی آنچه واقعاً مهم است تمرکز کنیم و به طور مؤثر بهره وری و کارایی ما را شکل میدهد.
با این حال، با قدرت زیاد، مسئولیت بزرگی به همراه دارد. فراگیر شدن دستیارهای هوشمند سؤالات مرتبطی را در مورد حریم خصوصی، امنیت و اتکای ما به فناوری ایجاد میکند. از آنجایی که این موجودات دیجیتال بیشتر با زندگی ما در هم تنیده میشوند، بسیار مهم است که این نگرانیها را به دقت بررسی کنیم. اطمینان از ایمن ماندن دادههای ما و درک پیامدهای به اشتراک گذاری اطلاعات شخصی برای استفاده مسئولانه از این فناوری حیاتی است. این نیاز به تعادل بین راحتی و احتیاط دارد، رقصی ظریف بین پذیرش نوآوری و محافظت از ردپای دیجیتالی ما.
علاوه بر این، ظهور دستیارهای هوشمند تغییر قابل توجهی را در نحوه درک ما از تعامل انسان و رایانه نشان میدهد. این گواهی بر پیشرفت ما است، با این حال ما را نیز به چالش میکشد تا در ماهیت معنای انسان بودن در دنیایی که به طور فزاینده مکانیزه شده است، تجدید نظر کنیم. همانطور که ما مسئولیتهای بیشتری را به هوش مصنوعی محول میکنیم، باید پیامدهای آن را بر روی قوای شناختی، سلامت عاطفی و پویایی اجتماعی خود در نظر بگیریم. فناوریای که ما ایجاد میکنیم باید در خدمت افزایش، نه کاهش، ویژگیهای ذاتی انسانی ما یعنی همدلی، خلاقیت و ارتباط باشد.
در این چشم انداز در حال تحول، دستیارهای هوشمند پتانسیل بسیار زیادی برای افزایش دسترسی و فراگیری ارائه میدهند. برای افراد دارای معلولیت، آنها میتوانند به عنوان ابزاری حیاتی عمل کنند، شکافهای ارتباطی، تحرک و استقلال را پر کنند. با تطبیق تجربیات و ارائه راه حلهای قابل تنظیم، سیستمهای هوش مصنوعی میتوانند کیفیت زندگی را به طور قابل توجهی بهبود بخشند و فرصتهایی برای مشارکت و مشارکت ایجاد کنند که قبلاً چالش برانگیز یا غیرقابل دسترس بودند.
با نگاهی به آینده، مسیر دستیاران هوشمند نشاط آور خواهد بود. آنها میخواهند صنایع را متحول کنند، از مراقبتهای بهداشتی و آموزشی گرفته تا امور مالی و سرگرمی، و الگوهای جدید ارائه خدمات و تعامل با مشتری را هدایت میکنند. با پیشرفت در پردازش زبان طبیعی، یادگیری ماشینی و درک زمینهای، این دستیاران میتوانند از تعاملات انسانی غیرقابل تشخیص باشند و خطوط بین همکاری انسان و ماشین را محو کنند.
با شروع این سفر، پرورش روحیه کنجکاوی، آزمایش و تفکر اخلاقی ضروری است. دستیارهای هوشمند فقط ابزار نیستند، بلکه توانمندسازی عصر جدیدی از امکان فناوری هستند. آنها کاتالیزورهای تغییر هستند و از ما دعوت میکنند که در نحوه تعامل با محیط خود، نحوه ایفای نقشهایمان و چگونگی تعریف موفقیت تجدید نظر کنیم. هدف این کاوش صرفاً درک تواناییهای این متحدان دیجیتالی نیست، بلکه الهام بخشیدن به چشماندازی از جهانی است که در آن فناوری به عنوان نیروی خوبی عمل میکند و کیفیت زندگی ما را افزایش میدهد و در عین حال به انسانیت مشترکمان احترام میگذارد.
با ظهور و پیشرفت سریع فناوریهای
هوش مصنوعی، جهان بهسرعت در حال تغییر است و این تغییرات نه تنها نحوه کار، آموزش و تعاملات اجتماعی را متحول کرده، بلکه تأثیرات عمیقی بر خانوادهها و نقش والدین نیز داشته است. در عصر هوش مصنوعی، والدگری با چالشها و فرصتهایی بیسابقه روبرو شده است.در گذشته، والدین بیشتر بر تربیت کودکان بر اساس تجارب شخصی، سنتها و آموزشهای کلاسیک تکیه میکردند. اما اکنون، ابزارهای مبتنی بر هوش مصنوعی، از دستیارهای خانگی و اپلیکیشنهای آموزشی گرفته تا سیستمهای نظارت دیجیتال، امکاناتی فراهم کردهاند که میتوانند والدین را در مسیر تربیت کودکان یاری دهند. این فناوریها به والدین کمک میکنند تا اطلاعات بیشتری درباره نیازهای فرزندان خود کسب کنند، مهارتهای آموزشی خود را بهبود بخشند و محیطی ایمنتر و هوشمندانهتر برای رشد کودکان فراهم کنند.
با این حال، این امکانات همراه با چالشهایی است. مسئله حفظ حریم خصوصی کودکان، وابستگی بیش از حد به فناوری، و نحوه مدیریت استفاده کودکان از دستگاههای هوشمند از جمله موضوعاتی است که والدین باید با آنها دست و پنجه نرم کنند. علاوه بر این، والدین نیاز دارند که در این عصر، نه تنها به کودکان خود مهارتهای زندگی در دنیای دیجیتال را بیاموزند، بلکه تواناییهای تفکر انتقادی و خلاقیت آنها را نیز تقویت کنند تا بتوانند در مواجهه با تغییرات آینده موفق باشند.